تحقیق فلسفه طبیعت در معماری غرب

تحقیق فلسفه طبیعت در معماری غرب تحقیق فلسفه طبیعت در معماری غرب

دسته : معماری

فرمت فایل : word

حجم فایل : 26 KB

تعداد صفحات : 58

بازدیدها : 245

برچسبها : تحقیق طبیعت فلسفه

مبلغ : 1000 تومان

خرید این فایل

دانلود تحقیق برای معماری و درس معماری منظر - مقاله فلسفه طبیعت در معماری غرب

تحقیق دانلودی فلسفه طبیعت در معماری غرب

مقدمه و بخشهایی از متن تحقیق

نخستین فلاسفه یونان را طبیعت گرا می دانند. زیرا آنها بیش از همه به طبیعت و رویدادهای طبیعی توجه داشته اند. امروزه بسیاری از مردم کم و بیش معتقدند که در زمانی نا معلوم باید همه چیز از هیچ به وجود آمده باشد. این اعتقاد در میان یونانیان آن ایام چندان متداول نبود. آنان به دلایلی بر این باور بودند که از همان بدو امرچیزیوجود داشته است. آنچه یونانیان را بیشتر به خود مشغول کرد.این مسئله بود که آب چگونه به ماهی مبدل شده است و خاک بی جان از چه طریق به درختان سر به فلک کشیده و گلهای رنگارنگ تبدیل می شود. فلاسفه یونانی همگی بر این اعتقاد بودند که باید ماده اولیه مشخصی موجب تمامی تغییرات شود. و این تصور مطرح بوده که ماده ای اولیه باید وجود داشته باشد که در اثر آن تغییرات طبیعی صورت پذیرد.

فلسفه طبیعت پیش از سقراط

نخستین فیلسوفان به دنبال تغییرات ظاهری بوده اند. آنها سعی داشته تا به قوانین ای جاودانه در طبیعت دست یابند. و آنچه را که در طبیعت رخ می داد از طریق طبیعت توضیح دهند. این روش و تفکر که مربوط به پیش از سقراط می باشد. برمی گردد به سه فیلسوف از شهر میلتوس، طالس این فیلسوف یونانی آب را ماده اولیه همه چیز می دانست. زمانی که طالس در مصر به سر می برد. دقیقا به حاصلخیزی مزارع بعد از طغیان و فرونشستن آب رودخانه نیل توجه داشته و دیده است که چگونه پس از هر بارندگی قورباغه ها و کوهها پیدا می شده اند. علاوه بر این شاید طالس درباره تبدیل آب به یخ و بخار و تبدیل دوباره آنها به آب نیز فکر کرده باشد. سرانجام طالس به این نتیجه رسید که همه چیز پر از خدایان است و به این ترتیب طالس تصور می کرد که جهان همه از نیروهای محرک نامریی است. مسلماً منظور او از خدایان نیز همین نیروهای محرک بوده است و به خدایان سروده های هومر ارتباطی ندارد.

فیلسوف دیگر یونانی که آناکسیماندروس نام دارد. اعتقاد داشته است . که جهان ما تنها یکی از جهان های بیشماراست. و این جهان های بیشمار از ماده ای جاودان پدید آمده است ، به آن باز می گردند. منظور از ماده جاودان را نمی توان درک کرد ولی مسلماً وی بر خلاف طالس به ماده ای مشخص اشاره ندارد. شاید منظور او این باشد که آنچه به وجود آمده است باید متفاوت از به وجود آورنده اش باشد و از آنجا که هر چه به وجود بیاید، فانی است. پس باید به وجود آوردنده اش جاودان باشد. تا همه چیز بتواند از آن پدید آید و به آن باز گردد. بدین ترتیب روشن است که این ماده اولیه نمی تواند همین آب معمولی باشد.

سومین فیلسوف مقیم شهر میلتوس، آناکسیمنس نام دارد که او هوا را ماده اولیه همه چیز می دانست. آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شده هوا می دانست. البته او معتقد بود که اگر آب غلیظ تر شود به خاک مبدل خواهد شد. شاید توجه او در این مورد به خاکی جلب شده بوده است که پس از آب شدن یخها بر روی زمین نمایان می شد. از سوی دیگر او معتقد بود که با رقیق شدن هوا، آتش به وجود آمده است. و به این ترتیب به اعتقاد آناکسیمنس خاک و آب و آتش از هوا بوجود آمده اند.

این سه فیلسوف اهل میلتوس معتقد بودند که همه چیز از یک ماده اولیه به وجود آمده است. اما این که چگونه می توان تصور کرد که ماده ای بتواند ناگهان تغییر یابد و به چیز دیگری تبدیل شود به عنوان مسئله تغییرمطرح شد . در حدود سال 500 قبل از میلاد فیلسوفی به نام پارمنیدس معتقد بود که هر چه هست ، همیشه بوده است. او معتقد بود که هر چه در جهان وجود دارد، همیشه وجود داشته است و هیچ چیز نمی تواند از هیچ به وجود آمده باشد و آنچه هست نمی تواند به هیچ مبدل شود.

برای پارمنیدس روشن بود که طبیعت همواره دستخوش تغییرات دایمی است . او می توانست با حواس خود تغییرات را توضیح دهد. ولی نمی توانست آنچه را عقل به او حکم می کرد منسجم سازد.

همه ما جمله : چیزی را قبول می کنم که ببینم، را شنیده ایم. اما، پارمنیدس حتی پس از این که چیزی را به چشم خود می دید، نمی پذیرفت. او معتقد بود که حواس تصویری نادرست از جهان به دست می دهند و این تصویر با آنچه عقل حکم می کند تطبیق ندارد.

هراکلیتوس از همعصران پارمنیدس. تغییرات دائمی را ویژگی اصلی طبیعت می دانست او بیشتر از پارمیندس به حواس متکی بود. او معتقد بود همه چیز در حرکت است. همه چیز درگذر است و هیچ چیز ثابت نیست. به همین خاطر است که ما هیچ گاه نمی توانیم در یک رودخانه دوبار قدم بگذاریم.

زیرا هر بار که پا در رودخانه بنهیم آب دیگری بر روی پای ما جریان خواهد داشت و ما هم هر بار تغییر کرده ایم. او بر این نکته نیز تأکید دارد که جهان همواره محل اضداد است . هراکلیتوس معتقد بود که هم خوب و هم بد جایگاهی ضروری در هستی دارند و بدون وجود اضداد در کنار یکدیگر، جهان به پایان می رسد.

او چنین می گفت که خدا همانا روز و شب است. زمستانو تابستان. لفظ خدا که او بکار برده مسلما خدایان اساطیری نیست. به اعتقاد وی خدا و خدایی، چیزی است که جهان را در برگرفته است. خدا در نظر او طبیعتی است که دایماً تغییر می کند و جمع اضداد است.

هراکلیتوس معتقد بود که حتی اگر ما انسانها همیشه به یک شکل فکر نکنیم و آگاهیمان نیز یکسان نباشد، بایدنوعیآگاهی جهانیوجود داشته باشد که تمامی رویدادهای طبیعت را هدایت کند. این آگاهی جهان در همه یکسان است و انسانها باید از آن پیروی کنند. به اعتقاد او همه مردم از عقل فردی و شخصی خود در زندگی بهره می گیرند. به این ترتیب، هراکلیتوس در تمامی تغییرات و اضداد در طبیعت، نوعی وحدت یا هستی می دید و آنچه را زمینه تمامی این تغییرات و دگرگونیها بود خدا می نامید.

پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام دو نکته را بدست داده اند:

پارمیندس، بر این اعتقاد است که:

الف) هیچ چیز تغییر نمی کند.

ب) حس می تواند گمراه کننده باشد.

و در مقابل، هراکلیتوس معتقد است که:

الف) همه چیز تغییر می کند. (همه چیز در حرکت است)

ب) به حس می توان اعتماد کرد.

سرانجام امپد کلس توانست راهی برای خلاصی از چنین تضاد بزرگی بیابد. او معتقد بود که پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام در یکی از دو نظر خود محقق بوده اند و در نظر دیگر راه اشتباه رفته اند.

اختلاف نظر امپدکلس با دیگر فیلسوفان در این نکته مهم بود که آنان به وجود یک ماده اولیه اعتقاد داشتند، در حالی که امپدکلس معتقد بود که اگر تنها یک ماده اولیه وجود می داشت، هیچگاه نمی شد میان آنچه عقل حکم می کند و آنچه حس می گوید رابطه ای برقرار کرد.

امپد کلس به این نتیجه رسیده بود که اعتقاد به وجود تنها یک ماده اولیه باید کنار گذاشته شود. آب یا هوا به تنهایی نمی توانند به یک بوته گل سرخ یا پروانه مبدل شوند. بنابراین طبیعت نمی تواند تنها از یک ماده اولیه به وجود آمده باشد. او معتقد بود که در طبیعت چهار عنصر اولیه یا منشاء وجود دارد.

این چهار عنصر عبارتند از خاک، هوا، آب و آتش.

به اعتقاد او، تمامی تغییرات حاصله در طبیعت از آمیختن این چهار عنصر با یکدیگر و جدا شدن دوباره آنها از یکدیگر صورت پذیرفته است ، زیرا همه چیز از خاک ، هوا ، آتش و آب تشکیل شده است. فقط مقدار ترکیبی آنها با هم متفاوت است. اگر گلی پژمرده شود یا حیوانی بمیرد، چهار عنصر موجود در آن از یکدیگر جدا می شوند. این تغییر را می توان به چشم دید. اما خاک، هوا ، آتش و آب تغییر نمی کنند و بدون ترکیب با یکدیگر، همواره ثابت و دگرگون ناپذیر باقی می مانند. بنابراین درست نیست که بگوییم همه چیز تغییر می کند. زیرا در اصل هیچ چیز تغییر نمی کند. آنچه اتفاق می افتد، در اصل پیوستن و دوباره گسستن این چهار عنصر است. امپدکلس به طور اتفاقی خاک، هوا ، آب و آتش را به عنوان ریشه های طبیعت در نظر نگرفته بود، فیلسوفان دیگری بیش از او به این نکته اشاره کرده بودند که ماده اولیه ای می بایست آب، هوا یا آتش بوده باشد. این مسئله که آب یا هوا عناصر مهمی در طبیعت به شمار می روند، قبلاً از سوی طالس و آناکسیمنس مطرح شده بود. یونانیان آتش را نیز مهم می دانستند. آنها اهمیت خورشید را برای ادامه زندگی درک می کردند و مسلماً از حرارت بدن انسان و حیوانات خبر داشتند.

پس از این که امپدکلس نشان داد تغییرات طبیعت چگونه از طریق ترکیب و تجزیه مجدد آنها چهار عنصر صورت می پذیرد، تنها یک سوال باقی می ماند و آن اینکه دلیل این امر که عناصر با یکدیگر ترکیب می شوند چیست؟ امپدکلس معتقد بود که دو نیرو در طبیعت باید وجود داشته باشد. او این دو نیرو را مهر و کین نامیده بود. آنچه سبب پیوستگی عناصر می شد. مِهر بود و کین مسبب گسستگی عناصر بود. به این ترتیب امپدکلس میان ماده و نیرو تمایز قایل بود. بد نیست به این نکته اشاره بیشتر داشته باشیم. حتی امروز هم ما در علم میان عناصر و نیروهای طبیعی به وجود تمایزی قایلیم. دانش امروز ما بر این پایه استوار است که تمامی فرآیندهای طبیعی را می توان از طریق تأثیر متقابل عناصر و محدودی نیروی طبیعی توضیح داد.

امپد کلس معتقد بود که چشمهای ما نیز همانند هر چیز دیگر از خاک، هوا، آتش و آب بوجود آمده است. خاک موجود در چشم من آنچه را مربوط به خاک است می بیند. هوای چشم من تمامی آنچه را مربوط به هواست درک می کند. آتش درون چشم من آنچه را با آتش مربوط است دریافت می کند و آب چشم من آنچه را مربوط به ب است می بیند. اگر چشم من هر یک از این چهار عنصر را نمی داشت تمامی طبیعت را نمی دید.

فیلسوف دیگری که نمی توانست وجود تنها یک ماده اولیه را بپذیرد،آناکساگوراس بود. او نظر امپدکلس را نیز قبول نداشت. او معتقد بود که همه چیز در طبیعت از به هم پیوستن ذره های بسیار کوچکی به وجود آمده است. این ذره ها به چشم دیده نمی شوند. همه چیز را می تواند به اجزای کوچکی تقسیم کرد ولی کوچکترین این اجزا نیز همه ویژگیهای آن چیز را در خود دارد. او معتقد بود که اگر پوست و مو از چیز دیگری ساخته نشده باشند، باید در شیری که می نوشم یا غذایی که می خوریم. پوست و مو وجود داشته باشد.

مثلاً با یک مثال نظر او را چنین بیان کرد. بدن ما هم از همین ویژگی برخوردار است که در هسته یک سلول پوستی، تنها اطلاعات مربوط به پوست انبار شده است. بلکه اطلاعات مربوط به چشم، رنگ مو، تعداد انگشتان، و حتی شکل آنها نیز نهفته است. در هر سلول از بدن ما کلیه اطلاعات مربوط به ساختمان زیستی ما محفوظ است.

بنابراین در هر سلول چیزی از همه چیزوجود دارد. هر کلیتی، از مجموعه اجزایی ساخته شده است. که هر یک از آنها تمامی آن کلّ را دربردارد.

آناکساگوراس به نوعی نیرو معتقد بود و این نیرو را عامل به وجود آمدن انسانها، حیوانات، گل ها و درختان می دانست. او این نیرو را روح می نامید. او از لحاظ دیگر هم جلب توجه می کرد. او نخستین فیلسوف بود که توجه زیادی به ستاره شناسی داشت. او معتقد بود که تمامی اجرام آسمانی از همان ماده ای ساخته شده اند که زمین به وجود آمده است. او زمانی به این باور رسید که یکی از سنگهای آسمانی را مورد مطالعه قرار داد. به همین دلیل او معتقد بود که در کرات دیگر نیز وجود انسان قابل تصور است. به نظر وی ، ماه از خود روشنایی نداشت، بلکه نور خود را از زمین می گرفت.

دموکریتوس با فیلسوفان پیش از خود در این نکته هم عقیده بود که تغییرات طبیعی مطمئناً به علت تغییر چیزی است. او به همین خاطر معتقد بود همه چیز باید از ذره های غیر قابل رویتی ساخته شده باشد. که جاودانه و غیر قابل تغییرند. دموکریتوس این ذره های ریز را اتم نامید. اتم در زبان یونانی به معنی تجزیه ناپذیر است. به اعتقاد او اگر اتمها به ذره های کوچکتری تجزیه می شدند. طبیعت به مایع تبدیل می شد. درست مانند سوپی که رقیق و رقیقتر شود.این ذره سازنده طبیعت باید جاودانه تصور می شدند. زیرا به هر حال هیچ چیز نمی توانست از هیچ پدید آمده باشد. او اتمها را دارای شکل و وزن می دانست ولی معتقد بود که شکل آنها با هم فرق دارد. زیرا اگر آنها هم شکل بودند. هیچ توضیحی قابل قبول برای تفاوت میان عناصر مختلف وجود نداشت. او معتقد بود که اتمها از نظر تعداد و شکل بی شمارند....

خرید و دانلود آنی فایل

به اشتراک بگذارید

Alternate Text

آیا سوال یا مشکلی دارید؟

از طریق این فرم با ما در تماس باشید